loading...

:) غرغرهای یک کودک

الهی و ربی من لی غیرک

بازدید : 10
جمعه 11 بهمن 1403 زمان : 5:21

کافی نت روبه روی خونمون چند روزه مغازه رو تخلیه کرده و رفته.

چندسالی اینجا بود بهش عادت کرده بودم. هرموقع در خونه رو باز

میکردم چشمم بهش میخورد.

چندباری کار داشتم مغازه اش رفتم. هر بار سلام کردم جواب

سلامم رو نداد. نمیدونم کلا مدلش اینجوریه یا از من خوشش نمیومد.

ادم آرومی‌بود. یک بار یکی از مشتری‌هاش انگار گوشیش رو اونجا جا میزاره

یا جایی گم میکنه. فامیل طرف ریختن تو مغازه این بنده خدا و تهدید و بزن بزن و

کتک کاری. کسبه رفتن کمک این طفلی.

اینا رو گفتم که بگم هرموقع میدیدمش یاد همسایه میوفتادم.

کلا مغازه اش من رو یاد همسایه مینداخت. به لحاظ سن و سال هم همینطور.

حالا رفته... انگار همسایه رفته...

چرت و پرت میگم میدونم...

من اصلا اومدم که یه چیز دیگه بگم یه چیز دیگه نوشتم.

عجب!!!

مکتب | فرشتگان غزه و جنین
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 11
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 31
  • بازدید کننده امروز : 32
  • باردید دیروز : 5
  • بازدید کننده دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 184
  • بازدید ماه : 38
  • بازدید سال : 191
  • بازدید کلی : 2312
  • کدهای اختصاصی